<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d15039600\x26blogName\x3dJawied\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dSILVER\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://jawied.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3dfr_BE\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://jawied.blogspot.com/\x26vt\x3d-8337040389612654716', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe", messageHandlersFilter: gapi.iframes.CROSS_ORIGIN_IFRAMES_FILTER, messageHandlers: { 'blogger-ping': function() {} } }); } }); </script>

فقر

mardi, février 28, 2006

عکسي که ميبينين برنده جايزه پوليتزره 1994 شده عکس يه بچه قحطي زده سوداني رو نشون ميدهد که دارد براي دريافت غذا به طرف کمپ سازمان ملل سينه خيز ميرودآن کرکس منتظره که بچه بميره تا بتونه اونو بخوره اين عکس همه دنيا رو متحير کرد هيچکس نفهميد که برای اون بچه چه اتفاقي افتاد حتي عکاس اون آقاي کوين کارتر که بلافاصله بعد از گرفتن عکس اونجا رو ترک کرد سه ماه بعد هم به علت افسردگي زياد خودکشي کرد

زیبا ترین قلب

vendredi, février 24, 2006


روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيباترين قلب را در تمام آن منطقه دارد. جمعيت زيادي جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشه اي بر آن وارد نشده بود. پس همه تصديق كردند كه قلب او به راستي زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده اند. مرد جوان، در كمال افتخار، با صدايي بلندتر به تعريف از قلب خود پرداخت.
ناگهان پيرمردي جلو جمعيت آمد و گفت:اما قلب تو به زيبايي قلب من نيست؟ مرد جوان و بقيه جمعيت به قلب پيرمرد نگاه كردند.
قلب او با قدرت تمام مي تپيد، اما پر از زخم بود. قسمتهايي از قلب او برداشته شده و تكه هايي جايگزين آنها شده بود؛ اما آنها به درستي جاهاي خالي را پر نكرده بودند و گوشه هايي دندانه دندانه در قلب او ديده مي شد. در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجودداشت كه هيچ تكه اي آنها را پر نكرده بود. مردم با نگاهي خيره به او مي نگريستند و با خود فكر مي كردند كه اين پيرمرد چطور ادعا مي كند كه قلب زيباتري دارد.
مرد جوان به قلب پيرمرد اشاره كرد و خنديد و گفت:?تو حتماً شوخي مي كني....
قلبت را با قلب من مقايسه كن. قلب تو، تنها مشتي زخم و خراش و بريدگي است.؟
پيرمرد گفت:?درست است، قلب تو سالم به نظر مي رسد، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمي كنم. مي داني، هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشقم را به او داده ام؛ من بخشي از قلبم را جدا كرده ام و به او بخشيده ام. گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكه بخشيده شده قرار داده ام.
اما چون اين دو عين هم نبوده اند، گوشه هايي دندانه دندانه در قلبم دارم كه برايم عزيزند، چرا كه يادآور عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها بخشي از قلبم را به كساني بخشيده ام. اما آنها چيزي از قلب خود به من نداده اند. اينها همين شيارهاي عميق هستند. گرچه دردآورند، اما يادآور عشقي هستند كه داشته ام. اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند و اين شيارها عميق را با قطعه اي كه من در انتظارش بوده ام، پر كنند. پس حالا مي بيني كه زيبايي واقعي چيست؟؟
مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد. در حالي كه اشك از گونه هايش سرازير مي شد به سمت پيرمرد رفت. از قلب جوان و سالم خود قطعه اي بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پيرمرد تقديم كرد.
پيرمرد آن را گرفت و در قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت. مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ ديگر سالم نبود، اما از هميشه زيباتر بود. زيرا كه عشق، از قلب پيرمرد به قلب او نفوذ كرده بود

شصت نکته


به درخواست یکی از دوستان عزیز


شصت نكته شيرين درباره ي ازدواج درباره ازدواج بسيار گفته و شنيده ايم. اما مطالبي كه در زير مي آيد شايد براي شما تازگي داشته باشد. از ميان ضرب المثل هاي ملل مختلف و همين طور سخنان شخصيت هاي بزرگ جهان پيرامون ازدواج شصت مورد را انتخاب كرده ايم. بسياري از اين حرف ها جنبه شوخي و مزاح دارد اما تعداد ديگري از آنها شايد وصف حال من و شما باشد! همين طور قسمت ديگري از اين گفته ها مي تواند براي عده اي حكم كليد راهنما را داشته باشد
تا ازدواج نکردی نمی توانی در باره آن اظهار نظر بکنی ؟(شارل بودلر)1
هنگام ازدواج بيشتر با گوش هايت مشورت كن تا با چشم هايت.( ضرب المثل آلماني2
مردي كه به خاطر " پول " زن مي گيرد، به نوكري مي رود. ( ضرب المثل فرانسوي ) 3-
لياقت داماد ، به قدرت بازوي اوست . ( ضرب المثل چيني ) 4-
زني سعادتمند است كه مطيع " شوهر"? باشد. ( ضرب المثل يوناني ) 5-
زن عاقل با داماد " بي پول " خوب مي سازد. ( ضرب المثل انگليسي ) 6-
زن مطيع فرمانرواي قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگليسي ) 7-
زن و شوهر اگر يكديگر را بخواهند در كلبه ي خرابه هم زندگي مي كنند. ( ضرب المثل آلماني ) 8-
داماد زشت و با شخصيت به از داماد خوش صورت و بي لياقت . ( ضرب المثل لهستاني ) 9-
دختر عاقل ، جوان فقير را به پيرمرد ثروتمند ترجيح مي دهد. ( ضرب المثل ايتاليايي) 10-
داماد كه نشدي از يك شب شادماني و عمري بداخلاقي محروم گشته اي .( ضرب المثل فرانسوي ) 11-
دو نوع زن وجود دارد؛ با يكي ثروتمند مي شوي و با ديگري فقير. ( ضرب المثل ايتاليايي ) 12-
در موقع خريد پارچه حاشيه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقيق كن . ( ضرب المثل آذربايجاني ) 13- برا ي يافتن زن مي ارزد كه يك كفش بيشتر پاره كني . ( ضرب المثل چيني ) 14-
تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصيل انتخاب كن . ( ضرب المثل چيني ) 15-
اگر خواستي اختيار شوهرت را در دست بگيري اختيار شكمش را در دست بگير. ( ضرب المثل اسپانيايي) 16-
اگر زني خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوي با او ازدواج كن اما پولت را از او دور نگه دار . ( ضرب المثل تركي ) 17- ازدواج مقدس ترين قراردادها محسوب مي شود. (ماري آمپر) ? 18-
ازدواج مثل يك هندوانه است كه گاهي خوب مي شود و گاهي هم بسيار بد. ( ضرب المثل اسپانيايي ) 19-
ازدواج ، زودش اشتباهي بزرگ و ديرش اشتباه بزرگتري است . ( ضرب المثل فرانسوي ) 20-
ازدواج كردن وازدواج نكردن هر دو موجب پشيماني است . ( سقراط ) 21-
ازدواج مثل اجراي يك نقشه جنگي است كه اگر در آن فقط يك اشتباه صورت بگيرد جبرانش غير ممكن خواهد بود. ( بورنز ) 22- ازدواجي كه به خاطر پول صورت گيرد، براي پول هم از بين مي رود. ( رولاند ) 23-
ازدواج هميشه به عشق پايان داده است . ( ناپلئون ) 24-
اگر كسي در انتخاب همسرش دقت نكند، دو نفر را بدبخت كرده است . ( محمد حجازي) 25-
انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نيست ، ولي مي توانيم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب كنيم . ( خانم پرل باك ) 26- با زني ازدواج كنيد كه اگر " مرد " بود ، بهترين دوست شما مي شد . ( بردون) 27-
با همسر خود مثل يك كتاب رفتار كنيد و فصل هاي خسته كننده او را اصلاً نخوانيد . ( سوني اسمارت) 28-
براي يك زندگي سعادتمندانه ، مرد بايد " كر " باشد و ?زن " لال " . ( سروانتس ) 29-
ازدواج بيشتر از رفتن به جنگ " شجاعت " مي خواهد. ( كريستين ) 30-
تا يك سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتي هاي يكديگر را نمي بينند. ( اسمايلز ) 31-
پيش از ازدواج چشم هايتان را باز كنيد و بعد از ازدواج آنها را روي هم بگذاريد. ( فرانكلين ) 32-
خانه بدون زن ، گورستان است . ( بالزاك ) 33- تنها علاج عشق ، ازدواج است . ( آرت بوخوالد) 34-
ازدواج پيوندي است كه از درختي به درخت ديگر بزنند ، اگر خوب گرفت هر دو " زنده " مي شوند و اگر " بد " شد هر دو مي ميرند. ( سعيد نفيسي ) 35-
ازدواج عبارتست از سه هفته آشنايي، سه ماه عاشقي ، سه سال جنگ و سي سال تحمل! ( تن ) 36-
شوهر " مغز" خانه است و زن " قلب " آن . ( سيريوس) 37-
عشق ، سپيده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق . ( بالزاك ) 38-
قبل از ازدواج درباره تربيت اطفال شش نظريه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و داراي هيچ نظريه اي نيستم . ( لرد لوچستر) 39- مرداني كه مي كوشند زن ها را درك كنند ، فقط موفق مي شوند با آنها ازدواج كنند. ( بن بيكر) 40-
با ازدواج ، مرد روي گذشته اش خط مي كشد و زن روي آينده اش . ( سينكالويس) 41-
خوشحالي هاي واقعي بعد از ازدواج به دست مي آيد . ( پاستور ) 42-
ازدواج كنيد، به هر وسيله اي كه مي توانيد. زيرا اگر زن خوبي گيرتان آمد بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار يك همسر بد شويد فيلسوف بزرگي مي شويد. ( سقراط) 43-
قبل از رفتن به جنگ يكي دو بار و پيش از رفتن به خواستگاري سه بار براي خودت دعا كن . ( يكي از دانشمندان لهستاني ) 44- مطيع مرد باشيد تا او شما را بپرستد. ( كارول بيكر) 45-
من تنها با مردي ازدواج مي كنم كه عتيقه شناس باشد تا هر چه پيرتر شدم، براي او عزيزتر باشم . ( آگاتا كريستي) 46-
هر چه متأهلان بيشتر شوند ، جنايت ها كمتر خواهد شد. ( ولتر) 47-
هيچ چيز غرور مرد را به اندازه ي شادي همسرش بالا نمي برد، چون هميشه آن را مربوط به خودش مي داند . ( جانسون ) 48-
زن ترجيح مي دهد با مردي ازدواج كند كه زندگي خوبي نداشته باشد ، اما نمي تواند مردي را كه شنونده خوبي نيست ، تحمل كند. ( كينهابارد) 49-
اصل و نسب مرد وقتي مشخص مي شود كه آنها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پيدا مي كنند. ( شاو) 50-
وقتي براي عروسي ات خيلي هزينه كني ، مهمان هايت را يك شب خوشحال مي كني و خودت را عمري ناراحت ! ( روزنامه نگار ايرلندي ) ? 51
هيچ زني در راه رضاي خدا با مرد ازدواج نمي كند. ( ضرب المثل اسكاتلندي) 52
با قرض اگر داماد شدي با خنده خداحافظي كن . ( ضرب المثل آلماني ) 53
تا ازدواج نكرده اي نمي تواني درباره ي آن اظهار نظر كني . ( شارل بودلر ) 54
دوام ازدواج يك قسمت روي محبت است و نُه قسمتش روي گذشت از خطا . ( ضرب المثل اسكاتلندي ) 55
ازدواج پديده اي است براي تكامل مرد. ( مثل سانسكريت ) 56
زناشويي غصه هاي خيالي و موهوم را به غصه نقد و موجود تبديل مي كند . (ضرب المثل آلماني ) 57
ازدواج قرارداد دو نفره اي است كه در همه دنيا اعتبار دارد. ( مارك تواين ) 58
ازدواج مجموعه اي ازمزه هاست هم تلخي و شوري دارد. هم تندي و ترشي و شيريني و بي مزگي . (ولتر ) 60

آسان و سخت

lundi, février 13, 2006


آسان و سخت
به آساني ميشه در دفترچه تلفن کسي جايي پيدا کرد. . ولي به سختي ميشه در قلب او جايي پيدا کرد
به راحتي ميشه در مورد اشتباهات ديگران قضاوت کرد ولي به سختي ميشه اشتباهات خود را پيدا کرد
به راحتي ميشه بدون فکر کردن حرف زد . .ولي به سختي ميشه زبان را کنترل کرد
به راحتي ميشه کسي را که دوستش داريم از خود برنجانيم ولي به سختي ميشه اين رنجش را جبران کنيم
به راحتي ميشه کسي را بخشيد. ولي به سختي ميشه از کسي تقاضاي بخشش کرد

نامه چارلی چاپلین


چارلی چاپلین یکی از نوابغ مسلم سینماست . او در زمانی که در اوج موفقیت بود با اونااونیل ازدواج کرد و از او صاحب 7 یا 8 بچه شد ولی فقط یکی از این بچه ها که جرالدین نام دارد استعدادبازیگری را از پدرش به ارث برده و چند سالی است که در دنیای سینما مشغول فعالیت است و اتفاقا او هم مثل پدرش به شهرت و افتخار زیادی رسیده و در محافل هنری روی او حساب می کنند .
چند سال پیش وقتی جرالدین تازه می خواست وارد عالم هنر شود ، چارلی برای او نامه ای نوشت که در شمار زیبا ترین و شور انگیزترین نامه های دنیا قرار دارد و بدون شک هر خواننده یا شنونده ای را به تفکر وادار می کند.

ژرالدين دخترم:اينجا شب است٬ يک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهيان بی سلاح خفته اند.نه برادر و نه خواهر تو و حتی مادرت ، بزحمت توانستم بی اينکه اين پرندگان خفته را بيدار کنم ، خودم را به اين اتاق کوچک نيمه روشن٬ به اين اتاق انتظار پيش از مرگ برسانم . من از توليسدورم، خيلی دور...... اما چشمانم کور باد ،اگر يک لحظه تصوير تو را از چشمان من دور کنند.تصوير تو آنجا روی ميز هست . تصوير تو اينجا روی قلب من نيز هست. اما تو کجايی؟ آنجا در پاريس افسونگر بر روی آن صحنه پر شکوه "شانزليزه" ميرقصی . اين را ميدانم و چنانست که گويی در اين سکوت شبانگاهی ٬ آهنگ قدمهايت را می شنوم و در اين ظلمات زمستانی٬ برق ستارگان چشمانت را می بينم. شنيده ام نقش تو در نمايش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت پارس است که اسير خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش .اما اگر قهقهه تحسين آميز تماشاگران و عطر مستی گلهايی که برايت فرستاده اند تو را فرصت هشياری داد٬ در گوشه ای بنشين ٬ نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار . من پدر تو هستم٬ ژرالدين من چارلی چاپلين هستم . وقتی بچه بودی٬ شبهای دراز به بالينت نشستم و برايت قصه ها گفتم . قصه زيبای خفته در جنگل ٬قصه اژدهای بيدار در صحرا٬ خواب که به چشمان پيرم می آمد٬ طعنه اش می زدم و می گفتمش برو .من در رويای دختر خفته ام . رويا می ديدم ژرالدين٬ رويا....... رويای فردای تو ، رويای امروز تو، دختری می ديدم به روی صحنه٬ فرشته ای می ديدم به روی آسمان٬ که می رقصيد و می شنيدم تماشاگران را که می گفتند: " دختره را می بينی؟ اين دختر همان دلقک پيره .


اسمش يادته؟ چارلی " . آره من چارلی هستم . من دلقک پيری بيش نيستم. امروز نوبت تو است. برقص من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم ٬ و تو در جامه حریر شاهزادگان می رقصی . این رقص ها ٬ و بیشتر از آن ٬ صدای کف زدنهای تماشاگران ٬ گاه تو را به آسمان ها خواهد برد. برو . آنجا برو اما گاهی نیز بروی زمین بیا ٬ و زندگی مردمان را تماشا کن.زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه های تاریک را ٬ که با شکم گرسنه میرقصند و با پاهایی که از بینوایی می لرزد . من یکی ازاینان بودم ژرالدین ٬ و در آن شبها ٬ در آن شبهای افسانه ای کودکی های تو ، که تو با لالایی قصه های من ٬ به خواب میرفتی٬ و من باز بیدار می ماندم در چهره تو می نگریستم، ضربان
قلبت را می شمردم، و از خود می پرسیدم: چارلی آیا این بچه گربه، هرگز تو را خواهد شناخت؟............. تو مرا نمی شناسی ژرالدين . در آن شبهای
دور٬ بس

قصه ها با تو گفتم ٬ اما قصه خود را هرگز نگفتم . اين داستانی

شنيدنی است‌:


داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترين محلات لندن آواز می خواند و می رقصيد و صدقه جمع می کرد .اين داستان من است . من طعم گرسنگی را

چشيده ام . من درد بی خانمانی را چشيده ام . و از اينها بيشتر ٬ من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقيانوسی از غرور در دلش موج می زند ٬ اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند ٬ احساس کرده ام.
با اينهمه من زنده ام و از زندگان پيش از آنکه بميرند نبايد حرفی زد . داستان من به کار تو نمی آيد ٬ از تو حرف بزنيم . به دنبال تو نام من است:چاپلين . با همين نام چهل سال بيشتر مردم روی زمين را خنداندم و بيشتر از آنچه آنان خنديدند ٬ خود گريستم .

ژرالدين در دنيايی که تو زندگی می کنی ٬ تنها رقص و موسيقی نيست .نيمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تأتر بيرون ميايی ٬ آن تحسين کنندگان ثروتمند را يکسره فراموش کن ٬ اما حال آن راننده تاکسی را که ترا به منزل می رساند ٬ بپرس ٬ حال زنش را هم بپرس.... و اگر آبستن بود و پولی برای خريدن لباس بچه اش نداشت ٬ چک بکش و پنهانی توی جيب شوهرش بگذار . به نماينده خودم در بانک پاريس دستور داده ام ٬ فقط اين نوع خرجهای تو را٬ بی چون و چرا قبول کند . اما برای خرجهای ديگرت بايد صورتحساب بفرستی .

گاه به گاه ٬ با اتوبوس ٬ با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن٬ و دست کم روزی يکبار با خود بگو :" من هم یکی از آنان هستم ." تو یکی از آنها هستی - دخترم ، نه بیشتر ،هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد ، اغلب دو پای او را نیز می شکند .
و وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه ، خود را بر تر از تماشاگران رقص خویش بدانی ، همان لحظه صحنه را ترک کن ، و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان . من آنجا را خوب می شناسم ، از قرنها پیش آنجا ، گهواره بهاری کولیان بوده است. در آنجا ، رقاصه هایی مثل خودت را خواهی دید . زیبا تر از تو ، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو . آنجا از نور کور کننده ی نورافکن های تآتر " شانزلیزه " خبری نیست .نور افکن رقاصگان کولی ، تنها نور ماه است نگاه کن ، خوب نگاه کن . آیا بهتر از تو نمی رقصند؟

اعتراف کن دخترم . همیشه کسی هست که بهتر از تو می رقصد . همیشه کسی هست که بهتر از تو می زند .و این را بدان که درخانواده چارلی ، هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن ، ناسزایی بدهد . من خواهم مرد و تو خواهی زیست . امید من آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی ، همراه این نامه یک چک سفید برایت می فرستم .هر مبلغی که می خواهی بنویس و بگیر . اما همیشه وقتی دو فرانک خرج می کنی ، با خود بگو : " دومین سکه مالمن نیست . این مال یک فرد گمنام باشد که امشب یک فرانک نیاز دارد ."جستجويی لازم نيست . اين نيازمندان گمنام را ٬ اگر بخواهی ٬ همه جا خواهی يافت .اگر از پول و سکه با تو حرف می زنم ٬ برای آن است که ازنیروی فریب و افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم٬ من زمانی دراز در سیرک زیسته ام٬ و همیشه و هر لحظه٬ بخاطر بند بازانی که از روی ریسمانی بس نازک راه می روند٬ نگران بوده ام٬ اما این حقیقت را با تو می گویم دخترم : مردمان بر روی زمین استوار٬ بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار ٬ سقوط می کنند . شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد .

آن شب٬ این الماس ٬ ریسمان نا استوار تو خواهد بود ٬ و سقوط تو حتمی است .شاید روزی ٬ چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول زند٬ آن روز تو بند بازی ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی ٬ همیشه سقوطمی کنند .دل به زر و زیور نبند٬ زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و خوشبختانه ٬ این الماس بر گردن همه می درخشد ..............اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی ، با او یکدل باش ، به مادرت گفته ام در این باره برایت نامه ای بنویسد . او عشق را بهتر از من می شناسد. و او برای تعریف یکدلی ، شایسته تر از من است . کار تو بس دشوار است ، این را می دانم . به روی صحنه ، جز تکه ای حریر نازک ، چیزی بدن ترا نمی پوشاند . به خاطر هنر می توان لخت و عریان به روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت . اما هیچ چیز و هیچکس دیگر در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را به خاطر او عریان کند .برهنگی ، بیماری عصر ماست ، و من پیرمردم و شاید که حرفهای خنده دار می زنم .
اما به گمان من ، تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری .بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد . مال دوران پوشیدگی . نترس ، این ده سال ترا پیر تر نخواهد کرد.....

کمتر و بیشتر

vendredi, février 10, 2006

کمتر ترسيدن وبه اميد رسيدن
کمتر خوردن و بيشتر جويدن
کمتر رنجيدن بيشتر نفس کشيدن
کمتر حرف زدن و بيشتر شنيدن
وکمتر نفرت داشتن و بيشتر عشق ورزيدن
اين تمام آن چه که نياز داري تا بهترينها را داشته باش

یادت هست


اولين روز ديدار را يادت هست؟
اولين روز ديدار را يادت هست؟
يادت هست؟ ................ من بودم و تو بودي و يه دنيا نگاه
يادت هست؟ ................ تو بودي و من بودم و دو شاخه رز سرخ
يادت هست؟ ............... من بودم و تو بودي و سكوتي سرشار از گفتني ها
يادت هست؟ ............... تو بودي و من بودم و صداي امواج آب
يادت هست؟ ............... من بودم و تو بودي و شيطنت هاي بچگي مان
يادت هست؟ ............... تو بودي و من بودم و آواز كوچه باغ ها
يادت هست؟ .............. تو بودي و صداي زنگ ممتد تلفن و حرف هاي نا تمام من
اما اكنون، هنوز يادت هست ؟ اكنون من ماندم و خاطرات تو و تنهايي
اكنون تو ماندي و خاطرات من و جدايي