<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d15039600\x26blogName\x3dJawied\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dSILVER\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://jawied.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3dfr_BE\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://jawied.blogspot.com/\x26vt\x3d-8337040389612654716', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

روشنی,من,گل,آب

samedi, mai 27, 2006

ابري نيست
بادي نيست
مي نشينم لب حوض
گردش ماهي ها ، روشني ، من ، گل ، آب
پاكي خوشه زيست
مادرم ريحان مي چيند
نان و ريحان و پنير
آسماني بي ابر
اطلسي هايي تر
.رستگاري نزديك
لاي گل هاي حياط
نور در كاسه مس
چه نوازش ها مي ريزد
نردبان از سر ديوار بلند
صبح را روي زمين مي آرد
پشت لبخندي پنهان هر چيز
روزني دارد ديوار زمان
كه از آن ، چهره من پيداست
چيزهايي هست ، كه نمي دانم
مي دانم ، سبزه اي را بكنم خواهم مرد
.مي روم بالا تا اوج
من پرواز بال و پرم
راه مي بينم در ظلمت
من پرواز فانوسم
من پرواز نورم و شن و پر از دار و درخت
پرم از راه
از پل ، از رود ، از موج
پرم از سايه برگي در آب
چه درونم تنهاست
چه درونم تنهاست
سهراب سپهری

بارسلونا

jeudi, mai 18, 2006

شهر بارسلون چهارشنبه‌شب پس از آنكه هواداران بارسلونا شاهد عقب افتادن يك بر صفر تيم محبوبشان از آرسنال در فينال ليگ قهرمانان اروپا شدند ، به مدت
‪ ۷۶‬دقيقه به شهر ارواح تبديل شد و سكوت سنگيني اين شهر را فرا گرفت
ولي وقتي كه " ساموئل اتوئو " چهارده دقيقه به پايان بازي گل تساوي را به ثمر رساند و " خوليانو بلتي " يار ذخيره برزيلي پنج دقيقه بعد گل پيروزي را بر آن افزود ، اين سكوت با صداي ناهنجار بوق اتومبيلها و وسائط نقليه ديگر و فريادهاي " قهرمان ، قهرمان زنده باد " داد
به گزارش خبرگزاري رويترز از بارسلون ،
" گيلرم مارتين "
‪ ۳۱‬ساله گفت :" وقتي آرسنال گل زد قلب من فرو ريخت ، نمي‌توانستم آن را تحمل كنم"

وي كه عازم جشن شبانه در مركز شهر بود گفت :" با گل تساوي بارسا وضع بدتر شد هرگز معلوم نبود چه پيش مي‌آيد ولي آنان مثل يك قهرمان واقعي پيش رفتند ." پس از قهرماني بارسلونا ، افراد بيگانه به آغوش يكديگر مي‌پريدند و برروي وسائط نقليه پرچم باشگاه به اهتزاز در آمد و هواداران در يك ترافيك سنگين گير كردند
گروهي از گردشگران هلندي كه پيراهن‌هاي نارنجي ملي كشور خود را به تن داشتند در اين جشنها گير كرده و سرانجام در كنار اسپانيايي‌ها در خيابانهاي سه بانده به پايكوبي پرداختند
قهرماني دوگانه ريكارد اين هواداران به نمايندگي از فرانك ريكارد سرمربي بارسلونا كه تنها پنجمين فردي است كه هم به عنوان بازيكن و هم سرمربي قهرمان اروپا شده است ، بخش كوچكي از افتخار اين پيروزي را به عهده گرفتند
" زنيا فابريگاس " دانشجوي
‪ ۱۸‬ساله گفت :" وقتي آرسنال گل زد، حالم خوب بود چرا كه اطمينان داشتم كه ما بازهم پيروز خواهيم شد." وي گفت :" ما قصد داريم تا سحر پايكوبي كنيم . كلاس درس را بايد فراموش كرد .بارسلونا كه هرشب قهرمان ليگ اروپا نمي‌شود"
در نزديكي ورزشگاه نيوكمپ ، كارگران باشگاه پيشتر اتوبوس بدون سقفي را آماده كرده بودند تا بازيكنان تيم را مثل زمان قهرماني ليگ اسپانيا سوار كرده و پس از بازگشت آنان در سطح شهر بگردانند
خبرگذاری جمهوری اسلامی

آسمان

vendredi, mai 12, 2006

یکی بود یکی نبود
،زیر گنبد کبود
تو شدی قصهء عشق
وقتی عاشقی نبود
تو سرآغاز منی
از همیشه تا هنوز
تو سرآغاز منی
مثه خورشید واسه روز
واسه حرفای کتاب
تویی معنای جدید
واسه پرواز خیال
تو کبوتر سپید
تو مثل حادثهء
شب دلسپردنی
تو همون قصهء یک نگاه و عاشق شدنی
به هرجا که نگاه میکنم تو را میبینم،تصویر تو تنها چیزیست که چشمهایم باور میکند.دستان لرزانم را دراز میکنم تا صورت مهربانت را لمس کنم،اما تصویرت به یکباره محو میشود و من به یاد میاورم که تو در کنار من نیستی.چشمانم را آرام میبندم،صدایت در گوشم میپیچد.،طنین خنده هایت همه جا را پر میکند.بی اختیار لبخند میزنم،ولی صدایت دورو دورتر میشود و من به یاد میاورم که باز هم تو نیستی و این فقط خیال توست که مرا دنبال میکند.و چه شیرین است رؤیایی که رنگ از وجود تو میگیرد.دلم میخواهد با تو کنار ساحل بنشینم،سرم را روی شانه هایت بگذارم و امواج آبی کف آلود را نگاه کنم و به آواز امواج گوش بسپارم.دلم برای آرامش نیلگون امواج تنگ شده است.دلم برای چشمهای دریایی تو تنگ شده است.برای امواج بی مهابای نگاهت که بر دلم میتازد و قلبم را از گرمای عشقت لبریز میکند.دیشب برایت از آسمان یک سبد ستاره چیده ام،یک سبد نور، تا شبهایت بدون ستاره نماند.مگر نمیدانی قحطی آمده است؟قحطی خورشیدو ماه و ستاره.گفتم برایت یک سبد بچینم،نکند آسمانت بی ستاره بماند.آخر اگر شبی خوابت نبرد،لا اقل ستاره ای باشد که بشماریش و آرام آرام چشمانت از خواب سنگین شود.دلم هوایت را کرده است.میبینی! دوباره بیقرار شده ام.گیج شده ام.تو این حرفهای آشفته را به دل دیوانه ام ببخش.دوستت دارم نازنینم.دوباره این دل دیوانه برای دیدن تو دلتنگ شده است
از روزگار دلم گرفته

می دانم که میدانی

mercredi, mai 03, 2006

هر گاه درون سینه ام دنیایی از ناگفته ها سنگینی می کند به خاطر می آورم که در پیشگاهت نا گفته ای ندارم چرا که تو ناگفته هایم را می دانی وننوشته هایم را می خوانی واین یاد از سنگینی سینه ام می کاهد وباز آرام می گیرم.

می دانم که می دانی !اما دوست دارم برایت بگویم .دلم می خواهد با تو سخن بگویم .می دانم که می دانی چه می خواهم بگویم هر چند خود نمی دانم.

می خواهم با تو از تو بگویم .از بزرگیت از اینهمه لطف وکرمت از عشقت.

معبود من!
بر زبان ناتوانم قدرت ده تا در مقابل اینهمه احسانت ذره ای شکرگزار باشم.
بگذار ازعشقت بگویم از اینکه چقدر دوستت دارم از اینکه چقدر خرسندم که تو را دارم که بنده توام اما گفتن از عشق تو آسان نیست ادعای عاشقی در برابر تو وعشق سرشارت برمخلوقاتت دور از ادب است ومن شرمسارم از اینکه تو اینقدر عاشقی و من ......