<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d15039600\x26blogName\x3dJawied\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dSILVER\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://jawied.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3dfr_BE\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://jawied.blogspot.com/\x26vt\x3d-8337040389612654716', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe", messageHandlersFilter: gapi.iframes.CROSS_ORIGIN_IFRAMES_FILTER, messageHandlers: { 'blogger-ping': function() {} } }); } }); </script>

چه گوارا

vendredi, décembre 22, 2006

دکتر ارنستو چه گوارا در سال ۱۹۲۸ در آرژانتين متولد شد. در هـفــده سالگی وارد دانشگاه پـزشـکـی شد. هشت سال بعد تحـصـيـلاتش را به پایان رساند. و به مدت سه سال در جذام خانه ای واقـع در گواتمالا مشغول خـدمـت افـتـخـاری شد. چندی بعد در مکزيک با فيدل کاسترو و ساير انقلابيون آشـنـا شد و به آنان پـيـوست. پس از پـيـروزی انـقـلاب ۱۹۵۹)کـوبا نـه سـال پـسـت هـای زیادی مـانـنـد ريـاسـت بـانـک مـرکـزی نوامبر ، و وزارت صـنـايـع (فوریه ۱۹۶۱) به او واگـذار شـد. و هـمـچـنـيـن رهبر مرکزی سازمان سياسی ای که در سال ۱۹۶۵ به حزب کمونيست کوبا تبديل شد، نيز به او واگذار شده بود تا سرانجام در مارس ۱۹۶۵ از تمامی سمت ها اسـتـعـفـا داد و کوبا را بقصد کمک به نهضت های آزادی بخش در آمريکای جنوبی ترک نمود. او ابتدا به کنگو رفت تا در مـبـارزات انـقـلابی بـرای رهـایـی کـنـگـو از اشـغـال اسـتـعـمـار مـبـارزه کـنـد و در نوامبر ۱۹۶۶ به بـولـیـوی رفت و به انقلابیون آن کشور پيوست و فرماندهی يک واحد چريکی را در مبارزه با حکومت ديکتاتوری نظامی آن کشور به عهده گرفت. تا سرانجام در ۸ اکتبر ۱۹۶۷ در يورو راوين توسط ارتش دست نشانده بولیوی دستگیر شده و توسط عوامل سیا کشته شد. جسد چه را سر به نيست کردند تا سمبل نشود، چرا که نمی خواستند هيچ اثری از وی باقی بماند، با اينکه (تا هشت سال پيش) جسدی وجود نداشت اما چه گوارا يک سمبل و دشمن امپرياليسم، يک حضور انهدام ناپذير و استوار شد. و همه جا مکان ادای احترام به چه شد. می دانیم که حکومت دیکتاتوری بولیوی در آن زمان، جنازه او و همرزمان اش را به شکلی مخفیانه در محلی نامعلوم مدفون نمودند. سی سال پس از آن (هشت سال پيش)، يکی از افسران اسبق ارتش بولیوی که در دفن چه گوارا نقش داشت، در بستر مرگ محل دفن او و يارانش را فاش کرد. که بخاطر داشتن اخباری شفاف و بی سانسور!! کمتر کسی از آن با خبر است!! به قول فيدل: چه سمبلی شد برای تمام ستم کشان؛ برای تمامی استعمار شدگان؛ و برای تمام ميهن پرستان؛ برای تمام انقلابيون. او سمبلی شد دايمی و شکست ناپذير

G Mail

lundi, décembre 18, 2006

سلام دوستان اگر دعوت نامه جی میل میخواهید من تعدادی دعوت نامه دارم آدرس خود را در نظرات بدهید تا ارسال کنم
موفق باشید

زن

dimanche, décembre 17, 2006

از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت. فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا اين همه وقت صرف اين يکی می فرماييد ؟ خداوند پاسخ داد : دستور کار او را ديده ای ؟ او بايد کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستيکی نباشد.
بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جايگزينی باشند. بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند. بايد دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جايش بلند شد ناپديد شود. بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشيده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند. و شش جفت دست داشته باشد. فرشته از شنيدن اين همه مبهوت شد. گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟ خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نيستند. مادرها بايد سه جفت چشم هم داشته باشند. -اين ترتيب، اين می شود يک الگوي متعارف برای آنها. خداوند سری تکان داد و فرمود : بله. يک جفت برای وقتی که از بچه هايش می پرسد که چه کار می کنيد، از پشت در بسته هم بتواند ببيندشان. يک جفت بايد پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !! و جفت سوم همين جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند، بتواند بدون کلام به او بگويد او را می فهمد و دوستش دارد. فرشته سعی کرد جلوي خدا را بگيرد. اين همه کار براي يک روز خيلی زياد است. باشد فردا تمامش بفرماييد . خداوند فرمود : نمی شود !! چيزی نمانده تا کار خلق اين مخلوقی را که اين همه به من نزديک است، تمام کنم. از اين پس می تواند هنگام بيماری، خودش را درمان کند، يک خانواده را با يک قرص نان سير کند و يک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگيرد. فرشته نزديک شد و به زن دست زد. اما ای خداوند، او را خيلی نرم آفريدی . بله نرم است، اما او را سخت هم آفريده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد . فرشته پرسيد : فکر هم می تواند بکند ؟ خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد . آن گاه فرشته متوجه چيزي شد و به گونه زن دست زد. ای وای، مثل اينکه اين نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در اين يکی زيادی مواد مصرف کرده ايد. خداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نيست، اشک است. فرشته پرسيد : اشک ديگر چيست ؟ خداوند گفت : اشک وسيله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا اميدی، تنهايی، سوگ و غرورش. فرشته متاثر شد. شما نابغه ايد ای خداوند، شما فکر همه چيز را کرده ايد، چون زن ها واقعا" حيرت انگيزند. زن ها قدرتي دارند که مردان را متحير می کنند. همواره بچه ها را به دندان می کشند. سختی ها را بهتر تحمل می کنند. بار زندگی را به دوش می کشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند. وقتی مي خواهند جيغ بزنند، با لبخند مي زنند. وقتی می خواهند گريه کنند، آواز می خوانند. وقتی خوشحالند گريه می کنند. و وقتی عصبانی اند می خندند. برای آنچه باور دارند می جنگند. در مقابل بی عدالتی می ايستند. وقتی مطمئن اند راه حل ديگری وجود دارد، نه نمی پذيرند. بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هايشان کفش نو داشته باشند. براي همراهی يک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند. بدون قيد و شرط دوست می دارند. وقتی بچه هايشان به موفقيتی دست پيدا می کنند گريه می کنند و و قتی دوستانشان پاداش می گيرند، می خندند. در مرگ يک دوست، دل شان می شکند. در از دست دادن يکی از اعضای خانواده اندوهگين می شوند، با اينحال وقتی می بينند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند. آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستيد. قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن و بوسيدنشان می تواند هر دل شکسته اي را التيام بخشد کار زن ها بيش از بچه به دنيا آوردن است، آنها شادی و اميد به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو مي بخشند زن ها چيزهای زيادی برای گفتن و برای بخشيدن دارند خداوند گفت : اين مخلوق عظيم فقط يك عيب دارد فرشته پرسيد : چه عيبی ؟ خداوند گفت : قدر خودش را نمی داند

وارث پدر

vendredi, décembre 08, 2006
Image and video hosting by TinyPic
نامت چه بود؟
* آدم
فرزند؟
* من را نه مادری نه پدر، بنویس اول یتیم عالم خلقت
محل تولد؟
* بهشت پاک
اینک محل سکونت؟
* زمین خاک
آن چیست بر گرده نهادی؟
* امانت است
قدت؟
* روزی چنان بلند که همسایه خدا، اینک به قدر سایه بختم به روی خاک
اعضای خانواده؟
* حوای خوب و پاک، قابیل خشمناک، هابیل زیر خاک
روز تولدت؟
* در روز جمعه ای، به گمانم که روز عشق
رنگت؟
* اینک فقط سیاه، ز شرم چنان گناه
چشمت؟
* رنگی به رنگ بارش باران، که ببارد ز آسمان
وزنت؟
* نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست، نه آنچنان وزین که نشینم بر این زمین
جنست؟
* نیمی مرا ز خاک، نیم دگر خدا
شغلت؟
* در کار کشت امیدم، به روی خاک
شاکی تو؟
* خدا
نام وکیل؟
* آن هم فقط خدا
جرمت؟
* یک سیب از درخت وسوسه
تنها همین؟
* همین
حکمت؟
* تبعید در زمین
همدست در گناه؟
* حوای آشنا
ترسیده ای؟
* کمی
ز چه؟
* که شوم من اسیر خاک
آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟
* بلی
که؟
* گاهی فقط خدا
داری گلایه ای؟
* دیگر گلایه نه، ولی
ولی که چه؟
* حکمی چنین، آن هم به یک گناه
دلتنگ گشته ای؟
* زیاد
برای که؟
* تنها فقط خدا
آورده ای سند؟
* بلی
چه؟
* دو قطره اشک
داری تو ضامنی؟
* بلی
چه کس؟
* تنها کسم خدا
در آخرین دفاع؟
* می خوانمش، چنان که اجابت کند دعا