<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d15039600\x26blogName\x3dJawied\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dSILVER\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://jawied.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3dfr_BE\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://jawied.blogspot.com/\x26vt\x3d-8337040389612654716', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>

Maadar


مادر گناه زندگیم را به من ببخش
زیرا اگر گناه من این بود از تو بود
هرگز نخواستم که تو را سرزنش کنم
اما تو را به راستی از زادنم چه سود؟
در دل مگو که از تو رنج تو آگهم
هرگز مرا چنانکه تو هستی گمان مدار
هرگز فریب چهره آرام من مخور
هرگز سر از سکوت مدامم گمان مدار
من آتشم که در دل خود سوزم ای دریغ
من آتشم که در تو نگیرد شرار من
دردم یکی نبود که زودش دوا کنی
آن به که دل نبندی از پس به کار من
مادر من آن امید زکف رفته توام
کز هرچه بگذری نتوانی بدو رسی
زآن پیش که مرگ تنم در رسد زراه
مرگ دلم زمردن صد آرزو رسید
هر شب که در به روی من آهسته وا کنی
در چشم خوابناک تو بینم ملامتت
گویی به من که باز چه دیر آمدی چه دیر؟
بس کن خدایی را که تبه شد سلامتت
از بیم آنکه رنج تو را بیشتر کنم
می خندمت به روی و نمی گویمت جواب
مادر چه سود از اینکه به هم ریزم این سکوت
مادر چه سود از اینکه به هم ریزم این نقاب
تا کی بدین امید که ره بر دلم بری
بندی نگاه خود به نگاه خموش من؟
مادر من آن امید زکف رفته توام
درد مرا مپرس و گناه مرا ببخش
دانی گناه بخت من است آنچه میکنم
پس این خطای بخت سیاه مرا ببخش
مادر تو بیگناهی و من نیز بیگناه
اما سزای هستی ما در کنار ماست
از یکدگر رمیده و بیگانه مانده ایم
وین درد درد زندگی و روزگار ماست
نادر نادر پور...
« Home | Next »
| Next »
| Next »
| Next »
| Next »
| Next »
| Next »
| Next »
| Next »
| Next »

» Enregistrer un commentaire