<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d15039600\x26blogName\x3dJawied\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dSILVER\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://jawied.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3dfr_BE\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://jawied.blogspot.com/\x26vt\x3d-8337040389612654716', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe", messageHandlersFilter: gapi.iframes.CROSS_ORIGIN_IFRAMES_FILTER, messageHandlers: { 'blogger-ping': function() {} } }); } }); </script>

ضرب المثل

mercredi, août 31, 2005

يک ضرب المثل پرتقالي : اگر گل سرخ را دوست داري ، بايد به خار آن نيز دلخوش باشي
يک ضرب المثل انگليسي : اگر بدنبال دو خرگوش بدوي ، هيچکدام را نخواهي گرفت
يک ضرب المثل اسکاتلندي : اسب تيزرو که بار نمي کشد
يک ضرب المثل ژاپني : انسان با آب بوجود مي ايد ، ولي با نان زنده است
يک ضرب المثل فرانسوي : اگر همين امروز طلاق مي خواهي ، به مادر شوهر سلام مکن
يک ضرب المثل مراکشي : اگر هلال ماه را بروي مادر زن ديدي و شترت نمرد ، چيزي خيرات کن
يک ضرب المثل آلماني : احمق ، در همه کار دخالت مي کند به جز کار خود
يک ضرب المثل هلندي : اگر ميخواهي آرام بشوي دردهايت را نزد گلها بازگو کن
يک ضرب المثل روسي : بازي گربه گريه موش است
يک ضرب المثل عربي : بسيار کسانند که سخن درست را عيب شمارند ، حال آنکه عيب از دريافت نادرست آنهاست
يک ضرب المثل پاکستاني : بزرگترين حکمت در ضرب المثل است
يک ضرب المثل ايتاليائي : با پا که رفتي مواظب باش با سر بر نگردي
يک ضرب المثل استراليائي : به کسي که کار کرده است پاداش بده تا تنبلها سوء استفاده نکنند
يک ضرب المثل کانادايي : پاي دونده هميشه چيزي بدست خواهد آورد ، حتي اينکه خار باشد
يک ضرب المثل نيجريه اي : پير مرد از عزرائيل فرار ميکند ولي کودک زل زل به او نگاه مي کند
يک ضرب المثل هندي : پنبه و آتش با هم سازگار نيستند
یک ضرب المثل افغانی:هیچوقت یک سیب از درختش دورتر نمی افتد
يک ضرب المثل يوناني : پول نمک زندگي تاجر است
يک ضرب المثل يوگسلاوي : تنبلي ، دام شيطان است
يک ضرب المثل حبشي : تيغه شمشير شانس ، برنده نيست
يک ضرب المثل اسپانيائي : ثروت همان جا است که دوستانت هستند
يک ضرب المثل دانمارکي : حسادت و حماقت هر دو هم درجه هستند
يک ضرب المثل سوئيسي : چشم هر آنچه که خود مي بيند باور دارد و گوش هر آنچه که مردم مي گويند
يک ضرب المثل مجارستاني : خوشبختي از جايي شروع مي شود که جاه طلبي پايان مي يابد
يک ضرب المثل ايراني : از کوچک ها خطا ، از بزرگان عطا
www.pooyaonline.com

mardi, août 23, 2005

Jaweid Posted by Picasa

عشق یعنی


عشق يعنی لايق مريم شدن
عشق يعنی با خدا همدم شدن
عشق يعنی جام لبريز از سراب
عشق يعنی تشنگی .يعنی سراب
عشق يعنی خواستن و له له زدن
عشق يعنی سوختن .پر پر زدن
عشق يعنی سالهای عمر سخت
عشق يعنی زهر شيرين .بخت تلخ
عشق يعنی با خدايا ساختن
عشق يعنی چون هميشه باختن

گفتگو با خدا

mardi, août 16, 2005

گفتگو با خدا
در خواب ديدم كه با خدا مصاحبه مي كردم
خدا از من پرسيد: « دوست داري با من مصاحبه كني؟
پاسخ دادم: « اگر شما وقت داشته باشيد »
خدا لبخندي زد و پاسخ داد:زمان من ابديت است
چه سؤالاتي در ذهن داري كه دوست داري از من بپرسي؟
من سؤال كردم: چه چيزي در آدمها شما را بيشتر متعجب مي كند؟
خدا جواب داد.... اينكه از دوران كودكي خود خسته مي شوند و عجله دارند كه زودتر بزرگ شوند
و دوباره آرزوي اين را دارند كه روزي بچه شوند
اينكه سلامتي خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست مي دهند
و سپس پول خود را خرج مي كنند تا سلامتي از دست رفته را دوباره باز يابند
اينكه با نگراني به آينده فكر مي كنند و حال خود را فراموش مي كنند
به گونه اي كه نه در حال و نه در آينده زندگي مي كنند
اينكه به گونه اي زندگي مي كنند كه گويي هرگز نخواهند مرد
و به گونه اي مي ميرند كه گويي هرگز نزيسته اند
دست خدا دست مرا در بر گرفت و مدتي به سكوت گذشت
. سپس من سؤال كردم
به عنوان پرودگار، دوست داري كه بندگانت چه درسهايي در زندگي بياموزند؟
خدا پاسخ داد: اينكه ياد بگيرند نمي توانند كسي را وادار كنند تا بدانها عشق بورزد
تنها كاري كه مي توانند انجام دهند اين است كه اجازه دهند خود مورد عشق ورزيدن واقع شوند
اينكه ياد بگيرند كه خوب نيست خودشان را با ديگران مقايسه كنند
اينكه بخشش را با تمرين بخشيدن ياد بگيرند
اينكه رنجش خاطر عزيزانشان تنها چند لحظه زمان مي برد
ولي ممكن است ساليان سال زمان لازم باشد تا اين زخمها التيام يابند
ياد بگيرند كه فرد غني كسي نيست كه بيشترين ها را دارد بلكه كسي است كه نيازمند كمترين ها است
اينكه ياد بگيرند كساني هستند كه آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمي دانند كه چگونه احساساتشان را بيان كنند
يا نشان دهند
اينكه ياد بگيرند دو نفر مي توانند به يك چيز نگاه كنند و آن را متفاوت ببينند
اينكه ياد بگيرند كافي نيست همديگر را ببخشند بلكه بايد خود را نيز ببخشند
با افتادگي خطاب به خدا گفتم: از وقتي كه به من داديد سپاسگذارم و افزودم: چيز ديگري هم هست كه دوست داشته باشيد آنها بدانند؟
خدا لبخندي زد و گفت... فقط اينكه بدانند من اينجا هستم
يه چيزي بگو

جدایی


روزی که از تو جداشم
روز مرگ خنده هامه
روز تنهایی دستام
فصل سرد گریه هامه
توی اون کوچه غمگین
جای پاهای تو مونده
هنوزم اون بید مجنون
عکس قلبت رو پوشونده
بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
تو با خوشحالی و امید
منو تنهایی و حسرت
تو تو باغ پر از گل
من یکی ای تو شهر غربت
روح من همسفر غم
توی شهر غصه پوسید
قلب من همراه قلبت
پاکو غمگنانه کوچید
بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
روزی که از تو جداشم
روز مرگ خنده هامه
روز تنهایی دستام
فصل سرد گریه هامه
توی اون کوچه غمگین
جای پاهای تو مونده
هنوزم اون بید مجنون
عکس قلبت رو پوشونده
بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
روزی که از تو جداشم
روز مرگ خنده هامه
روز تنهایی دستام
فصل سرد گریه هامه
توی اون کوچه غمگین
جای پاهای تو مونده
هنوزم اون بید مجنون
عکس قلبت رو پوشونده
بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
تو با خوشحالی و امید
منو تنهایی و حسرت
تو تو باغ پر از گل
من یکی ای تو شهر غربت
روح من همسفر غم
توی شهر غصه پوسید
قلب من همراه قلبت
پاکو غمگنانه کوچید
بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم

تقدیم

vendredi, août 12, 2005

Tanha Posted by Picasa

Do nimeh


دو نیمه خاموش
دو نیمه خسته
دو شعر نخوانده
دو بغض شکسته
دو نیمه آبی
دو نیمه دریا
دو نیمه مهتاب
دو نیمه رویا
دو نیمه شاعر
دو نیمه عاشق
دو نیمه گریه
دو نیمه هق هق
دو نیمه خورشید
دو نیمه روشن
دو نیمه تنها
یکی تو . یکی من
تويي که گذشتی
منم که نشستم
تويي که تکیدی
منم که شکستم
منم که نگفتی
اسیر ملال
بهار سکوتم
خزان خیالم
منم که نگفتی
چگونه بخوانم؟
چگونه بمیرم؟
چگونه بمانم؟
چگونه نشستی
در آن شب ماتم؟
به سوگ همیشه
به بغض دمادم
گذشتی و گفتی
دو نیمه سیبیم
اگر چه جداییم
. اگر چه غریبیم


Qesse Posted by Picasa

Afghanistan

Sorud melli Afghanistan


سرود ملی جديد افغانستان تصويب شد


بر اساس قانون اساسی افغانستان، سرود ملی بايد به زبان پشتو باشد و نام همه اقوام کشور و نيز عبارت الله اکبر در آن آمده باشد
شورای وزيران افغانستان، شعر پيشنهادی برای سرود ملی اين کشور را تصويب کرده است
اين سرود، نتيجه کار شورای تصويب سرود ملی است که ماهها بر روی آن کار کرده است

رياست اين شورا را، اعظم رهنورد زرياب، شاعر فارسی زبان افغان به عهده داشته است

بر اساس قانون اساسی افغانستان، سرود ملی بايد به زبان پشتو باشد و نام همه اقوام کشور و نيز عبارت الله اکبر در آن آمده باشد

شورای وزيران افغانستان اخيراً متن سرود ملی جديد را به نظر خواهی عمومی گذاشته است



ترجمه فارسی سرود ملی جديد افغانستان اين گونه است

اين کشور افغانستان است -- اين عزت هر افغان است

ميهن صلح، جايگاه شمشير -- هر فرزندش قهرمان است

اين کشور ميهن همه است -- از بلوچ، از ازبکها

از پشتون، هزاره ها -- از ترکمن و تاجيکها

هم عرب و گوجرها -- پاميری، نورستانيها

براهويی است و قزلباش -- هم ايماق و پشه ئيان

اين کشور هميشه تابان خواهد بود -- مثل آفتاب در آسمان کبود

در سينه آسيا -- مثل قلب جاويدان

نام حق است ما را رهبر -- می گوييم الله اکبر، می گوييم الله اکبر
www.bbc.co.uk/persian

Mano Bebakhsh

jeudi, août 11, 2005

اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد منو ببخش
اگه تویی اون که فقط دلم میخواد منو ببخش
اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد منو ببخش
اگه تویی اون که فقط دلم میخواد منو ببخش
منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو می شمارم
منو ببخش اگه بهت خیلی میگم دوست دارم
منو ببخش اگه برات سبد سبد گل می چینم
منو ببخش اگه شبا فقط تو رو خواب می بینم
اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد منو ببخش
اگه تویی اون که فقط دلم میخواد منو ببخش
منو ببخش اگه واسه چشمای تو خیلی کمم
تو یک فرشته ای و من اگه فقط یه آدمم
منو ببخش اگه برات میمیرم و زنده میشم
اگه با دیوونگیام پیش تو شرمنده میشم
منو ببخش اگه همش میسپارمت دست خدا
اگه پیش غریبه ها به جای تو میگم شما
منو ببخش من نمیخوام تو رو به ما نشون بدم
نشونیتو نه به شب و نه دست آسمون بدم
منو ببخش اگه میخوام تو رو فقط واسه خودم
ببخش اگه کمم ولی زیادی عاشقت شدم
اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد منو ببخش
اگه تویی اون که فقط دلم میخواد منو ببخش
اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد منو ببخش
اگه تویی اون که فقط دلم میخواد منو ببخش
اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد منو ببخش
اگه تویی اون که فقط دلم میخواد منو ببخش
اگه تو رو دوست دارم خیلی زیاد منو ببخش

Music


Dar soorati ke be music in qesmat goosh midahid lotfan Radio music ra khamoosh konid merci!
Agar mikhahid be music farsi goosh be dahid persian ra click konid.



Zede haal!


ضدحال يعنی وقتی يه قرار لطيف تو اينترنت داری ، وصل نشی
ضدحال يعنی وقتی منتظر فيلم مورد علاقت هستی برق بره
ضدحال يعنی بعد از کلی مصيبت که بابات برات موبايل ثبت نام کرده همه سيمکارتا بياد جز
مال تو
ضدحال يعنی روز تولدت دوست پسرت
جلوی دوستات فقط يه شاخه گل بهت بده و تو هم جلو همه سوسک بشی
ضدحال يعنی دوست دخترتو بيرون با يه پسر ديگه ببينن
ضدحال يعنی يه جلسه سر کلاس نری فقط همون يه جلسه استاد حضور غياب کنه
ضدحال يعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن
ضدحال يعنی يه هفته قبل از اينکه جشن تولد بگيری خاله مامانت فوت کنه
ضدحال يعنی بعد از کلی مخ زدن تو اينترنت همينکه بيای به نتيجه برسی اشتراکت تموم بشه
ضد حال يعنی يه مانتو خوشگل بخری همون روز اول گير کنه به صندلی پاره بشه
ضدحال يعنی صبح ساعت ۷ بری سر کلاس استاد نياد
ضدحال يعنی شرطی بيدل بزنی امتيازت بشه ۲۵
ضدحال يعنی بعد اينکه کلی افه زبان اوومدی نمره زبانت بشه ۱۰
ضدحال يعنی داداش کوچیکت ۲شاخه مودمو اشتباهن بزنه تو پريز برق
ضد حال يعنی بری عروسی خانمها و اقايون جدا باشن
ضدحال يعنی تو اتاقت فيلم نگاه ميکنی همينکه ميرسه جای.........مامان یا بابا بياد تو
ضدحال يعنی هیستوری رو پاک نکنی همه ايميلاتو داداشه فضولت بخونه
ضدحال يعنی نفر11 کنکور شدن
ضدحال يعنی کارگردان شدن حنا مخملباف
ضدحال يعنی کاندید شدن رفسنجانی برای انتخابات مجلس
ضدحال يعنی خواننده شدن میناوند
ضدحال یعنی حسنی امام جمعه ارومیه
ضدحال يعنی پژو آر- دی ضدحال يعنی فیلم ژاپنی
id caller ضدحال يعنی داشتن
ضدحال یعنی عشق یه طرفه
ضدحال یعنی گل خوردن دقیقه 92
ضدحال یعنی صبح روزی که با دوستات میخوای بری کوه بارون بیاد
ضدحال یعنی از سرویس دانشگاه جا موندن
ضدحال یعنی با ماشین بابا جریمه شدن
ضدحال یعنی سلام کنی جوابتو ندن
ضدحال یعنی عینکت سر جلسه امتحان بیفته زمین بشکنه
ضد حال یعنی سر جلسه امتحان خودکارت تموم بشه
ضدحال یعنی با دوست دخترت بری کافی شاپ دخترخالتو ببینی
ضدحال یعنی تاکسی سوار شی وسط راه بنزین تموم کنه
ضدحال یعنی دفترچه تلفنتو گم کنی
ضد حال یعنی اونیکه خیلی دوستش داری رو نتونی ببینی

To mesle....


تو مثـل خـواب نسـيـمي به رنگ اشـك شقايق
تو مـثـل شـبـنـم عـشـقي به روي پونه عاشـق
تو مـثـل دسـت سـپـيـده پـر از تـولــــد نـوري
تو مـثـل نم نم باران لطيف و پاك وصـبوري
تو مـثـل مـرهـم ياسـي بـراي قـلـب شـكـسـتـه
تو سـايـبـان امـــــيـدي بـراي يـك دل خـسـتـه
تومثـل غـنچه لـطيفي به رنگ حـسرت شبنم
تو مـثـل خـنـده يـاسـي ومثـل غـربت يك غـم
تو مـثـل جـذبه عـشـقـي در انـتـظار رسـيـدن
در امـتـداد نـوازش گــلي ز عـاطـفـه چـيــدن
تو مثـل نغـمـه مـوجي غـريب، آبـي ، سـاده
شـبيه شــاخــه گـلي كـه افـق به چــلچـله داده
تو مثـل چكه مهـري ز سـقـف سـبز صداقـت
تو مثـل گريه شعـري به روي صفحه غربت
تو مـثـل لـذت رويا ، تو مـثـل شـوق نگـاهـي
هزار مرتبه خـورشـيـد و صد افـق پر ماهـي
تو مثـل لطف بهاري پـر از شـكوفـه خواندن
تـمام هـسـتي مـن شـد مـيان شعــر تـو مانـدن
تو مثل هر چه كه هستي مرا به نام صدا كن
براي ايـن دل سرگـشـته وقـت صبح دعا كن

Booda



يازدهم مارس سال 2001 ميلادی، بت های دوگانه بودا درافغانستان، که بيش از هزار و ششصد سال سابقه تاريخی داشت، در پی دو شبانه روز حمله متواتر و آتشباری سنگين گروه بنيادگرای طالبان درهم شکست
اين اقدام طالبان به دنبال صدور فتواهای سه گانه شورای رهبری، شورای روحانيون و ديوان علی دادگاه های طالبان صورت گرفت که در تاريخ 26 فوريه همان سال، دستور تخريب تمام آثاری را که به تعبير آنها "غير اسلامی" بود صادر کردند. دو مجسمه بودا در باميان و تمامی مجسمه های تاريخی که در موزه های کابل و ديگر شهرهای افغانستان نگهداری می شدند، نيز می بايست بر اساس اين فتوا نابود می شدند.تکاپوی جهانی برای بازداشتن طالبان از تخريب آثار فرهنگی و تاريخی افغانستان به ويژه بت های بودا در باميان آغاز شد.کوفی عنان دبير کل سازمان ملل متحد با فرستادن نماينده ويژه خود به کابل و قندهار، از سران طالبان خواست تا از تخريب اين آثار صرف نظر کنند.دبيرکل يونسکو، سازمان علمی، فرهنگی و آموزشی ملل متحد، از سازمان کنفرانس اسلامی در خواست کرد که طالبان را متقاعد کند که از اين تصميم خود منصرف شوند.رييس موزه مترپوليتن نيويورک از رهبران طالبان خواست که به جای تخريب اين آثار فرهنگی و تاريخی، آنها را به موزه های کشورهای مختلف بفروشند.علاقه مندان و پيروان آيين بودايی نيز در چند شهر آسيايی، در اعتراض به اين تصميم طالبان دست به تظاهرات زدند.اما اين فشارها، تاثيری بر عزم طالبان برای تخريب آثار و داشته های تاريخی و فرهنگی افغانستان نگذاشت و در حالی که همزمان با رايزنی های جهانی برای متقاعد کردن آنها به صرف نظر کردن از اين اقدام ادامه داشت، از نقاط مختلف افغانستان، توپ، تانک، مسلسل و مواد منفجره به باميان، شهر مجسمه های تاريخی بودا منتقل می شد.سر انجام در روز نهم مارس سال 2001 ميلادی، بعد از برگزاری نماز جمعه، نيروهای طالبان به روی مجسمه های بودا، آتش گشودند و دو شبانه روز به اين کار ادامه دادند تا در شامگاه 11 مارس، از "سلسال" و "شه مامه" 1600 ساله، تنها دو حفره به ارتفاع 53 و 35 متر در دامنه هندوکش مرکزی افغانستان باقی ماند.پيش از طالبان نيز، مجسمه های تاريخی بودا در باميان افغانستان ضربه های فراوان ديده بودند، چنگيز خان مغول در سال 1222، اورنگزيب در سال 1689 و عبدالرحمن خان در سال 1892 ميلادی هر کدام به نوبه خود برای تخريب اين دو مجسمه تلاش کردند و بر پيکر آنها صدماتی وارد کردند، در جريان جنگ های داخلی مجاهدين نيز مجسمه های بودا، از آسيب مصون نماندند.اقدام بنياد گرايان طالبان در تخريب بت های تاريخی باميان، تا چند ماه بعد از اين واقعه، به الفاظ و روش های مختلف از سوی جهانيان محکوم و نکوهش می شد

www.bbc.co.uk/persian

PeRsIAn2O.Com
Jawied va Sadaf azizanam Posted by Picasa

Site haye digar

mercredi, août 10, 2005

Az Site haye digaram niz bazdid namaid:

http://www.cherana.blogspot.com/

http://www.sharifsatar4.persianblog.com/

ستاره

dimanche, août 07, 2005

زشام شهر تباهم ستاره دزديدند
ستاره هاي مرا آشكاره دزديدند
چو فوج فوج ملخ را به باغ ره دادند
كليد باغ به دست شب سيه دادند
شبي كه بركه ي ماهش به تشنه گي پيوست
شبي كه روزنه هاي ستاره اش را بست
شبي كه شعله اش ار بود برق خنجر بود
شبي كه جام سكوتش شكسته باور بود
شبي كه خيل ملخ را ه بر بهار زدند
پرنده را به درختان خسته دار زدند
و سبزه ها ز سموم سياش پژمردند
و نغمه ها به گلوي پرنده ها مردند
شبي كه گر سحرش بود سخت خونين بود
جبين باور خورشيد تلخ و پر چين بود
فلق به شهر من آتش به دوش رخ بنمود
كه شعله هاش درختان سبز شهرم
+‌‌‌‌ + + +
چه دزد ها كه دليرانه و چراغ به كف
سوار اسب جنون و كليد باغ به كف
ز شام شهر تباهم ستاره دزديدند
تبسم سحرش آشكاره دزديدند
Leila Serahat roshani shaere Aafghanistan

Maadaram


مادر الماسی است گرانبها که در روز ازل، در ظلما ت و تاریکی روز اول خلقت به هر انسا نی عطا شده.موهبت خدایی که بدون در نظر داشتن مرزهای خاکی، بی خبر ازهمه رفتارهای نژاد پرستانه،به دور از هر گونه اختلافات طبقاتی و فرهنگی به مستمند وثروتمند به یک نوع بخشوده شده.مادر رنگ نمیشناسد .سیاه و سفید نمیشناسد .در پیشگاه مادر رنگ نیست،فرق نیست.مادر تکه ای خداست.مادر نیمی از خداست.کسان ناسپاسی میگویند خداوند از بشر نومید شده.ولی گروه دیگری معتقدند اگر پروردگار نا امید میشد هر روز شاهد تولد کودکی نبودیم .و این یعنی شروع مادری دیگر.میگویند اگربه احترام مادر نبود مهر دهان کودک هرگز گشوده نمیشد و لب به سخن باز نمی کرد.مادر یعنی زبان زنده دنیا که همه انسانها به آن تکلم می کنند.تنها بویی که کودک آن را می شناسد .همه صفات خوب پیامبری در مادر هست.پیامبران برترین عالمند.ولی هما ن پیامبران از نوح گرفته تا موسی عیسی و محمد همه می گویند مادر.در پیشگاه مادر کسی گناهکار نیست ،قاتلین و گناهکاران هم می گویند مادر.موجودی که فدا می کند جان و روح خود را،جان و روحی که به قیمت گزاف کل هستی است.تنها گلی که یک بار روییده و هرگز دوباره نمیروید.مادر یعنی مهر،آسایش روح،درمان غم ورنج بی پایان. گویند: بهشت زیر پای مادر است این جماعت هر چه دارد از وجود مادر است تقدیم به مادرم.و همه مادران .و با معذرت از مادر خوبم و همه مادران.شاید الماس را بتوان قیمت نهاد ولی مادرم را هرگز

تو به من خندیدی


... تو به من خنديدي
و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلوده به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز
سالها هست كه در گوش من آرام
آرام
خش خش گام تو تكرار كنان،
ميدهد آزارم
و من انديشه كنان
غرق اين پندارم كه چرا
خانه كوچك ما
سيب نداشت
کاش


کلمه ای به نام جدایی وجود نداشت

Maadar


مادر گناه زندگیم را به من ببخش
زیرا اگر گناه من این بود از تو بود
هرگز نخواستم که تو را سرزنش کنم
اما تو را به راستی از زادنم چه سود؟
در دل مگو که از تو رنج تو آگهم
هرگز مرا چنانکه تو هستی گمان مدار
هرگز فریب چهره آرام من مخور
هرگز سر از سکوت مدامم گمان مدار
من آتشم که در دل خود سوزم ای دریغ
من آتشم که در تو نگیرد شرار من
دردم یکی نبود که زودش دوا کنی
آن به که دل نبندی از پس به کار من
مادر من آن امید زکف رفته توام
کز هرچه بگذری نتوانی بدو رسی
زآن پیش که مرگ تنم در رسد زراه
مرگ دلم زمردن صد آرزو رسید
هر شب که در به روی من آهسته وا کنی
در چشم خوابناک تو بینم ملامتت
گویی به من که باز چه دیر آمدی چه دیر؟
بس کن خدایی را که تبه شد سلامتت
از بیم آنکه رنج تو را بیشتر کنم
می خندمت به روی و نمی گویمت جواب
مادر چه سود از اینکه به هم ریزم این سکوت
مادر چه سود از اینکه به هم ریزم این نقاب
تا کی بدین امید که ره بر دلم بری
بندی نگاه خود به نگاه خموش من؟
مادر من آن امید زکف رفته توام
درد مرا مپرس و گناه مرا ببخش
دانی گناه بخت من است آنچه میکنم
پس این خطای بخت سیاه مرا ببخش
مادر تو بیگناهی و من نیز بیگناه
اما سزای هستی ما در کنار ماست
از یکدگر رمیده و بیگانه مانده ایم
وین درد درد زندگی و روزگار ماست
نادر نادر پور...

Eshq


Parsima.com

عکس

samedi, août 06, 2005

Bad nist........

vendredi, août 05, 2005

بد نيست اگر کمي به هم فکر کنيم
در بحبوحه خنده به غم فکر کنيم
بد نيست اگرخانه ما سيماني است
به خشت و گل و نفوذ نم فکر کنيم
هر وقت زيادمان دلي ميشکند
بد نيست که يک لحظه به کم فکر کنيم
من عاشق و تو هر که در اين عصر غريب
بد نيست اگر کمي به هم فکر کني
Bargerefte az www.khalvat.com

Aab


آب را گل نكنيم
آب را گل نكنيم
در فرودست انگار، كفتري مي‌خورد آب
.يا كه در بيشه دور، سيره‌يي پر مي‌شويد
يا در آبادي، كوزه‌يي پر مي‌گردد
آب را گل نكنيم
شايد اين آب روان، مي‌رود پاي سپيداري، تا فرو شويد اندوه دلي
دست درويشي شايد، نان خشكيده فرو برده در آب
زن زيبايي آمد لب رود،آب را گل نكنيم
روي زيبا دو برابر شده است
چه گوارا اين آب!چه زلال اين رود
مردم بالادست، چه صفايي دارند!چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شيرافشان باد
من نديدم دهشان،بي‌گمان پاي چپرهاشان جا پاي خداست
ماهتاب آن‌جا، مي‌كند روشن پهناي كلام
بي‌گمان در ده بالادست، چينه‌ها كوتاه است
مردمش مي‌دانند، كه شقاق چه گلي است
بي‌گمان آن‌جا آبي، آبي است
غنچه‌يي مي‌شكفد، اهل ده باخبرند
چه دهي بايد باشد!كوچه باغش پر موسيقي باد
مردمان سر رود، آب را نمي‌فهمند
گل نكردندش، ما نيزآب را گل نكنيم
آب را گل نكنيم

baraye khandan ashar Sohrab mitavanid be site www.sohrabsepehri.com beravid

Neshani


نشاني
خانه دوست كجاست ؟ در فلق بود كه پرسيد سوار
آسمان مكثي كرد
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شن ها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت
نرسيده به درخت
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه ي پرهاي صداقت آبي است
مي روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ سر بدر مي آرد
پس به سمت گل تنهايي مي پيچي
دو قدم مانده به گل
پاي فواره جاويد اساطير زمين مي ماني
و ترا ترسي شفاف فرا مي گيرد
در صميميت سيال فضا خش خشي مي شنوي
كودكي مي بيني
رفته از كاج بلندي بالا جوجه بردارد از لانه نور
و از او مي پرسي
خانه دوست كجاست؟
سهراب سپهري

Raze Narges

jeudi, août 04, 2005

از بلندای آسمان بر خاک
نرم وآهسته برف میبارید
زیر تک بوته های برف آلود
مرغکی رام دانه بر میچید
دیده ام بر نگاه باغ افتاد
باغ دل مرده زمستانی
شاخه های شکسته بی بار
کرده بر تن قبای ویرانی
نه نشانی ز جلوه نوروز
نه پرستوی آشیان سازی
نه پیامی به بال پروانه
نه سرودی نه شور پروازی
پر گشودم در آسمان خیال
تا بجویم بهار آزادی
تا ببینم طلایه خورشید
در افق های روشن شادی
پر گشودم ولی هزار دریغ
خاک در چشم آرزو کردم
ساغری تا چشیده از شادی
زهر غم در خم گلو کردم
بر بسیط جهان بی بنیاد
فتنه و رنج و ناروا دیدم
پیکر سرد عشق را بی جان
زیر آوار کینه ها دیدم
در اتقی به وسعت اندوه
کودکی بی پناه میلرزید
قاصد مرگ از پس دیوار
با دهان گشوده میخندید
رفته بودم سراغ عشق اما
مرغ جانم ز کینه ها فرسود
زیر این گنبد بلند افلاک
ای دریغا نشان مهر نبود
در گذرگاه این شب دیجور
حسرتم کشت و حیرتم افزود
آمدم خسته جان و درد آلود
زین سفر بغض خاطرم نگشود
ناگهان از درون گلدانی
گل نرگس به روی من خندید
عطر پاک شکوفه های امید
در فضای اتاق من پیچید.....
گل به من گفت ای زبان پرداز
تو ز پرواز جان چه میدانی؟
ره به مقصد کجا توانی برد
در پس این حجاب ظلمانی؟
به تمنای جرعه ایی تا چند
تشنه لب در سراب میگردی؟
آب در کوزه میزند فریاد
تو به دنبال آب میگردی؟
ای همایون پرنده آزاد
تا به کی در حصار خویشتنی؟
اندکی در کنار من بنشین
مهر فرخنده را تماشا کن
در رخ پر فروغ من بنگر
خویشتن را دوباره پیدا کن
گر چه دوراز بهاررنگینم
خنده ام رنگ زندگی دارد
روزنی بر بهشت دلخواهم
نفسم بوی عشق می آرد.
هما ارژنگی...

mercredi, août 03, 2005

Nakhand zesht mishii! Posted by Picasa


Be yad Forugh Farokhzad Posted by Picasa


Narahat nabash koochulu .migzare! OK Posted by Picasa

BA Salam


salam doostan ahmad hastam az in ke in site ra bazdid kardid az shoma tashakor mikonam omivaram ke dar kenar ham saathaye khoobi dashte bashim

dar in website bishtar be masael honari va elmi mipardazam va azshoma mikhaham dar in kar mara rahnmaii konid montazer nazarat shoma doostan khoob hastam

mardi, août 02, 2005

zendegiiiiiiiiiiiiiii Posted by Picasa


Vatanam Posted by Picasa


Be yad Sohrab sepehri  Posted by Picasa


Aramgah zende yad Ahmad Zaher, roohash shad va yadash gerami bad. Posted by Picasa